فرزین سوادکوهی-صدای دیپلماسی(idva): ن والقلم وما یسطرون…..بیخود دور خود نچرخیم.همه چیزمان به همه چیزمان می آید.رسانه و روابط عمومی در این دیار از یک قومند.وهردو مرغ عروسی وعزا. گاهی یکی می شود اسباب دست دیگری و گاهی این یکی می شود بلای جان آن دیگر.و البته هردو هم در خیلی اوقات مترسکی هستند در دستان […]

فرزین سوادکوهی-صدای دیپلماسی(idva): ن والقلم وما یسطرون…..بیخود دور خود نچرخیم.همه چیزمان به همه چیزمان می آید.رسانه و روابط عمومی در این دیار از یک قومند.وهردو مرغ عروسی وعزا.

گاهی یکی می شود اسباب دست دیگری و گاهی این یکی می شود بلای جان آن دیگر.و البته هردو هم در خیلی اوقات مترسکی هستند در دستان آن که در سایه ایستاده. ودر این میان اخلاق هم در کمال خونسردی به مسلخ روزمرگی می رود.چه بد زمانه ای شده.

آش هفت جوشی که برای هیاهوی بنزین طی روزهای پیش بار گذاشته شد چنان لعابی انداخت که مسلمان نشنود کافر نبیند.یک بنده خدایی در یک شرکت زیر مجموعه وزارت  نفت سادگی کرد و خبری را که پیش از آن روسایش به او داده بودند به یکی دونفر که مورد وثوقش بودند گفت و بعد این حکایت به پا شد .که همان بنده خدا بعدتر شد چوب دوسر طلا .نوش جانش چوبی که خورد.تا او باشد که بداند در سرزمین خبر، آهو به بچه اش شیر نمی دهد.همان که عنوان “منبع آگاه” گرفت تا بعد درکسری از ثانیه عکس وتفصیلاتش( وتوبخوان آبرو وحیثیتش)بر سر کوی و برزن وبازار دروغ و دغل شبکه های مجازی فریاد شود.و مثل همیشه معلوم نشود این منبع آگاه که می گویند اساسا چه کسی باید باشدو اصولا به چه معناست.

هم او که تا پیش از این نه فقط از اهل قلم و رسانه، بلکه  از روزی نامه نویس بگیر تادوریالی نگارها را  هم همه جا به دندان کشید و به پالایشگاه وکارخانه و پمپ بنزین وخط لوله و مخزن و اتاق کنترل و ایستگاه انتقال نفت و فرآورده برد  وحرص خورد تا بلکه بتواند این قوم را فارغ از نگاه و عقیده هزار رنگ سیاسی شان، در زیر یک پرچم  واحد جمع کند و از این رهگذر روشن نگری کرده و به خیال خود باری از رسانه بی قدر این دیار بردارد .

هم او که فارغ بود.فارغ از آن که آنی که در روابط عمومی می نشیند باید گرگ باران دیده باشد و شامه ای تیز داشته باشد که با اطمینان بیهوده، بندی را آب ندهد.اما “مقام آگاه” نه چنگال برنده داشت و نه برگ برنده.هوش وحواست کجاست بشر؟ندیدی مدتی طولانی است که هویت  اطلاع رسانی شفاف و روشن نگری وجدان مندانه مطبوعاتی از این ملک رخت بربسته است؟

و مقام آگاه چه ساده اندیشانه خیال کرد اگر نرد صمیمت و اعتماد ببازد، اغیار تازه به دوران رسیده “خبر بیار” “میرزا بنویس”  که به یک کارت هدیه قلمشان را می فروشند،کاسه کوزه تزویر و ریا را بر می چینند.زهی خیال باطل.

مقام آگاه، آگاه نبود که به تعبیر شهسوار آفرینش، مولای راستگویان، “همج الرعاع”  در عالم خبر ورسانه ،لشگری عظیم تشکیل داده اند.تا به انگی خفیف دودمان اهل رسانه را به باد دهند.

مقام آگاه نفهمید همه از یاد برده ایم که  پیش از این، آن جوانمرد ستیهنده(سیدشهیدان اهل قلم،شهید مرتضی آوینی) به تعبیری از نیچه گفته بود:خانه هایتان را در دامنه آتشفشان بنا کنید.

گویی او هیچ ندانست که بازار خبر فروشی از آن سوی دیگرست. مقام آگاه، آگاه نبود.وهم برش داشت که اگر علی ساربان است می داند شتر را کجا بخواباند و از یاد برد که فرق مبارک حیدر کرار را پیش از مسجد کوفه، در دیار ریا شکافته اند.

تئاتر رسانه ای سهمیه بندی بنزین بازی شرم آوری بود که نه فقط  اعتبارمقام آگاه، بلکه خود رسانه را هم بر باد داد و نشان داد اگر خلایقی از جنس لحظه ، با ارابه های آهنینشان،پشت به پشت برای گرفتن سوخت صف بسته اند ،همان ها هستند که پوشک کودک خود را هم در بازار آزاد می فروشند. و این ها از همان قبیله اند که در موبایل هایشان پراید وطنی را به سخره می گیرند اما عاشقانه در صف خریدش می ایستند. و بعد که تشت رسوایی از آسمان افتاد،چه قربانی ای بهتر از رسانه و روابط عمومی؟ چه بهتر که با همین دست فرمان، رسانه و روابط عمومی هردو در مغاک دروغ و تزویر فرو روند.ومگر نمی روند؟

شگفتا! در اقتصادی که نافش را در دلالی بسته اند، لابد مقام آگاه و خبرنگار باید زیر یک علامت سینه بزنند و آن که از این آب گل آلود ماهی های بزرگ بزرگ به رجاله های VOA وBBCو”من و تو” و دیگر “تی وی” ها تحویل می دهد ،در خفا به ریش همه ما بخندد.

این نمایش دردآور به فاصله کوتاهی به مضحکه ای تبدیل شد که همه عمیقا از ته دل به آن می خندیدند اما هیچکس جرات یک تبسم بر لب آوردنش را نداشت.تعجبی هم نداشت که در زمانه ای که “شیتیل نیوز”ی ها از همان کاسه آب می خورند که روابط (خصوصی)ها، زخم بلا را باید اهل شریف خبر و رسانه و کارمند به جان بخرد.

همان ها که گفتند با درز (درز؟) این خبرمیلیون ها  لیتر بنزین ذخیره شده به باد فنا رفت ، از یاد بردند که در یک فاصله بسیار کوتاه، پالایشگاه ها می توانند آن را به جیفه مخازن استراتژیک برگردانند .فریاد وا بنزین ها در کسری از ساعت گوش فلک را پرکرد اما کک آنها که در خفا به نظاره ایستاده بودند هم نگزید.همان ها که دشنه بر پشت شفافیت فرو برده اند و از مزبله رسانه تومنی نویس و روابط عمومی رپرتاژ بده ارتزاق می کنند.

 اما این تو بمیری از آن توبمیری ارز ۴۲۰۰ تومانی حضرات نبود که برای احداث کارخانه رب گوجه فرنگی پرداخت می شود ولی از واردات ماتیک و خط چشم سر در می آورد.بلکه از آن خیلی بدتر بود.آنها که  از صدقه سری بده بستان های کف خیابان منوچهری و سبزه میدان و دلال بازی بورس  و سوداگری های آنچنانی بازار، در ویلاهای لواسان یله داده اند که هیچوقت در هیاهوی بازار داغ بنزین وگازوییل تاوان این حکایت ها را پس نمی دهند.خبرنگار و مقام آگاه  یک لاقباست که باید به پای میز قانون برود و هزینه دستورات نسنجیده بالادست خود را پرداخت کند .

بله.تاوان این ترس و دودلی دولت را باید هرکسی بدهد جز خود دولت.جز آن کس که  دستور انتشار خبر را اول بار داد.جز مدیران رسانه ها.جز شایعه سازان.جزخاله خانباجی های رسانه ای.جز استراتژیست هایی که دوغ ودوشاب را یکی می دانند.

وقتی غفلت در رسانه های فراگیر بیداد می کند و صفخات رنگ به رنگ دیجیتالی با مجری های دلقک مآب جلیقه زرشکی بر تن، موج “برنده شو”و پیامک مسابقه به ماهواره های دوردست مخابره می کنند تا من وما را با “اندروید” شخصیمان، همراه با ریتم شش وهشت، به تصرف بی عاری و تنبلی وحسادت و رقابت و رخوت و انفعال وابتذال دعوت کنند ،چه جای شگفت؟

در دیاری که در روز روشن، رهنمودهای رهبری  در باب عدالت  وانصاف را به باد فنا می دهند چه توقعی هست که همسر یک شهید  که پیش از این سال ها و سالها خاک رسانه را خورده و دلدادگی اش به نظام را ثابت کرده،زیر انبوه پرسش های توان فرسای  بازپرسان نرود؟  وقتی بالادست شرکت زیر مجموعه نفتی که اهرم اصلی و رسمی پاسخگویی به این هیاهوست ،زبان در کام سکوت کشیده و منفعلانه اخبار را رصد می کند تا خدای ناکرده دامن زرینش لکه دار نشود ، معلوم است که خبرنگار و دبیر سرویس و رییس روابط عمومی را تنها به قاضی می برند .

این دو(رسانه و روابط عمومی )به میمینت مدیریت هوشمندانه حضرات سال هاست که در ابرسیاه کنش پذیری و بی خاصیتی فرو رفته اند.

وا حسرتا که رسانه و روابط عمومی در این دیار هردو از یک قماشند.گاه تا پای جان به شرافت تنویر افکار عمومی می کوشند و گاه به چرب و شیرینی، خبر وقلم می فروشند. در این هنگامه ،کلاه آنکس پس معرکه است که  دنبه ای از این دیزی به سفره نبرده است.

باری…این بازی هم با تند باد زمان بزودی از یادها می رود و روسیاهی به زغال می ماند.اما مباد آن کس که در آینه وجدان  زمانه به خود می نگرد، هیبتی پوشالی از خود ببیند.حاشا که شب دراز است و قلندر بیدار.

 بیخود دور خود نچرخیم. همه چیزمان به همه چیزمان می آید .رسانه و روابط عمومی در این دیار از یک قومند.و هردو مرغ عروسی وعزا……ن والقلم وما یسطرون.

یاحق